#شهید_عباس_باقری_تشکریجانشین گردانتاریخ شهادت:1362/12/15.او دوست داشت مفقودالأثر باشد. مادر شهید می گوید: «خواب دیدم که یک خانم محترمى به منزل ما آمد و دفترى را آورد و گفت: امضاکن. گفتم: من سواد ندارم. گفت: مى‏توانى امضاکنى. وقتى از خواب بیدار شدم، عباس به شهادت رسیده بود.»همچنین نقل می کند: «عمه ی شهید خواب می بیند که قرآن در دستش است و شمشیرها به طرف او هستند. تا عباس را صدا می کند همه ناپدید می شوند.»عباس باقرى تشکرى در تاریخ 15/ 12/ 1362، در عملیات خیبر به درجه ی رفیع شهادت نایل گردید. اما جنازه ی او به دست نیامد و در تاریخ 1/ 5/ 1363 …

#شهید_ابراهیم_رودیانمسئول تدارکات تیپ امام موسی کاظمتاریخ #شهادت1362/12/13.به نقل از محمد سیاقی‌ : ابراهیم‌ لباس‌ فرم‌ سپاه‌ را به‌ تنش‌ نمی‌کرد، همیشه‌ می‌گفت‌: من‌ لیاقت‌ این‌لباس‌ را ندارم‌. برای‌ عملیات‌ خیبر آماده‌ می‌شدیم‌. من‌ و ابراهیم‌ داخل‌ سنگربودیم‌، او لباس‌ فرمش‌ را از داخل‌ کیسه‌ نایلونی‌ بیرون‌ آورد و پوشید از من‌پرسید: «این‌ لباس‌ به‌ من‌ می‌آید؟» گفتم‌: «بله‌» لباس‌ را درآورد و تا کرد و دوباره‌در کیسه‌ گذاشت‌. پرسیدم‌: «برای‌ چی‌ نپوشیدی‌؟» گفت‌: هیچی‌. می‌خواستم‌ببینم‌، لیاقت‌ آن‌ را پیدا کرده‌ام‌ که‌ پاسدار باشم‌. آیا این‌ لباس‌ سپاه‌ برازنده‌ی‌ قامت‌من‌ هست‌؟ حالا دیگر این‌ لباس‌ به‌ من‌ می‌آید؛ مطمئن‌ هستم‌ که‌ در این‌ عملیات‌شهید می‌شوم‌.»

تویی که این پنجشنبه شب دلت به یاد سردار دلها لرزیده ، میتونی زیر این پست درد دلت رو بنویسی

فهرستی که شهید خیری از دوستان و هم رزمان خود جمع اوری کرد…

#شهید_ابوالفضل_رفیعی_سیججانشین لشگر 5 نصرتاریخ شهادت1362/12/12.به نقل از همسر شهید:ابوالفضل روز آخر ساعت 5 صبح برای جلسه‌ای به سپاه رفت. ساعت 8- 7 صبح که به خانه آمد بچه‌ها خواب بودند. خداحافظی کرد و رفت. اما ساعت 10- 9 مجدد در خانه را زد. آمده بود بچه‌ها را ببیند و برود. علی‌اصغر و جعفر یکباره ناپدید شدند. حاجی رفت بیرون از در خانه و سراغ آنها را گرفت اما خبری نبود. داخل ماشینش تا سقف پر بود از پتو و وسایلی که می‌خواست برای رزمنده‌ها ببرد. هر چه گشتم بچه‌ها را پیدا نکردم. ابوالفضل خداحافظی کرد و رفت. آمد در خانه به یکباره گفت نکند داخل …

سالگرد شهادت سردار ابوالفضل #رفیعی سیج۶۲/۱۲/۱۲

نظر شما چیست؟کدوم موقعیت ارزشش رو داره؟

گفتم از کوه بگویم قدمم می لرزداز تو دم می زنم اما قلمم می لرزدهیبت نام تو یک عمر تکانم داده سترسم مردانگی ات راه نشانم داده ستپی نبردیم به یکتایی نامت زینبکار ما نیست شناسایی نامت زینبمن در ادراک شکوه تو سرم می سوزدجبرئیلم همه ی بال و پرم می سوزدمن در اعماق خیالم … چه بگویم از تومن در این مرحله لالم چه بگویم از توچه بگویم؟! به خدا از تو سرودن سخت استهم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت استحمیدرضا برقعی.سالروز وفات شهادت گونه حضرت زینب کبری (س) به تمام مسلمین جهان تسلیت باد

شهید غلامرضا پروانهفرمانده گردانتاریخ شهادت :1362/12/9.شکارچی تانکدر عملیات والفجر سه ، عراقی ها پاتک زده بودند و نیمی از نیروهای رضا در محاصره دویست تانک عراقی افتاده بودند. رضا با آرپی جی مقابل تانک ها ایستاد و می گفت: «تا تکه تکه نشوم از این جا بر نمی گردم.»گرمی خون را روی گوش و صورتش حس می کرد ولی باز هم از شلیک آرپی جی دست برنمی داشت. بیست تانک را منهدم کرد تا عراقی ها مجبور شوند که حلقه محاصره را بشکنند. در همین عملیات بود که موج انفجار مجروحش کرد. مدتی در بیمارستان مشهد بستری بود. وقتی که از بیمارستان مرخص شد، به …